جنگ جهانی دوم(قسمت هفتم)، دالان پارسی

ورق بازی جنگ جهانی دوم برگشت. آلمان‌ها پس از پیروزی‌های بیشمار حالا گرفتار شکست‌های متعدد شده بودن. اون‌ها ولی هنوز در شوروی می‌جنگیدن، جنگی فرسایشی برای هر دو طرف. کلید قفل جنگ جهانی دوم ولی جایی در میانه ی دنیا بود، در ایران. پس کشور ما با یوروش متفقین از دو طرف اشغال شد. ما در این قسمت به سراغ روایت این برهه تاریخی از جنگ جهانی دوم رفتیم…

👈ویدئوکست این قسمت رو از طریق کانال یوتیوب تماشا کنید

👈لینک کانال یوتیوب مورخ : یوتیوب مورخ

👈آدرس صفحه پادکست مورخ در تمامی بستر های فضای مجازی : Movarekhpodcast@

ویدیوی جنگ جهانی دوم(قسمت هفتم) | دالان پارسی رو در یوتیوب مورخ ببینید.

دالان پارسی

فیلم‌های زیادی در رابطه با اولین حمله ژاپن به خاک آمریکا توسط هالیوود ساخته شده. یکی از معروف‌ترین‌هاش فیلمیه به اسم پرل هاربر با بازی بن افلاک که یه روایت دراماتیک آمریکایی در رابطه با این حمله به ما نشون می‌ده. این فیلم نامزد شش جایزه اسکار شد و یه جایزه هم برد و از اون طرف جایزه تمشک طلایی بدترین فیلم سال رو هم بهش دادن! این نشون می‌ده که چقدر نگاه‌ها به تاریخ جنگ جهانی دوم متنوع و بعضاً متضاده.

 

با حمله ژاپن به پرل هاربر، دکترین مونرو به صورت کامل از بین رفت و ایالات متحده مستقیماً وارد جنگ شد. انگلیس و چین و استرالیا هم به ژاپن اعلان جنگ دادن. آلمان نازی و سایر کشورهای متفقین هم اعلام کردن در برابر آمریکا از ژاپن دفاع می‌کنن. شوروی که درگیر جنگ داخلی با آلمان‌ها بود، اعلام کرد با ژاپن تخاصمی نداره. ژاپن در حال پیشروی بود و به همراه متحد آسیاییش یعنی تایلند، تا انتهای آوریل ۱۹۴۲ برمه، مالایا، هند شرقی هلند، فیلیپین، سنگاپور و رابائول رو از دست متفقین خارج کرد و استرالیا رو هم بمبارون کرد. فیلم استرالیا، محصول 2008 و با بازی نیکول کیدمن و هیو جکمن در رابطه با حال و اوضاع این کشور در طول جنگ جهانی دومه. انگلیس و استرالیا تلفات زیادی داده بودن. انگلیس تمام مستعمراتش در آسیای شرقی رو از دست داده بود اما کل تلفات ژاپن طی تمام این تهاجم‌ها فقط 2 هزار نفر بود که یه شاهکار بود! ژنرال هیدکی توجو، نخست‌وزیر ژاپن تونسته بود طی 5 ماه نیمی از اقیانوس آرام رو تصرف کنه. آمریکا و بریتانیا ولی فعلاً تو نخ آلمان بودن. اون‌ها در کازابلانکا در مراکش جمع شدن و به دشمنانشون پیشنهاد دادن که تسلیم بشن و بعد تصمیم گرفتن به سیسیل و ایتالیا حمله کنند. فیلم مالنا، ساخته جوزپه تورناتور و با بازی درخشان مونیکا بلوچی در رابطه با وضعیت سیسیل در جنگ جهانی دومه. در رابطه با وضعیت کازابلانکا در زمانه ی جنگ جهانی دوم هم می‌تونید به سراغ فیلم مشهور کازابلانکا به کارگردانی مایکل کورتیز و بازی هامفری بوگارت و اینگرید برگمن رو ببینید.

 

هیتلر که می‌خواست پای ژاپنی‌ها رو به شوروی بکشونه در دسامبر 1941 به آمریکا اعلان جنگ داد و گفت این کشور توسط یهودی‌ها چرخونده می‌شه پس باید باهاش جنگید. روزولت و چرچیل با هم متحد شده بودن، اتحادی که چرچیل از ابتدای جنگ جهانی دوم آرزوش رو داشت. اون‌ها بنا داشتن که به کمک شوروی برن و نازی‌ها رو در خاک این کشور گرفتار کنن. اما چطوری باید نیروها و تجهیزاتشون رو به شوروی منتقل می‌کردن؟ غرب شوروی که در اشغال آلمان بود، شرقش هم که هم مرز با ژاپن بود پس در نتیجه بهترین مسیر، مسیری بود که به دالان پارسی معروف شد، یعنی ایران!

 

رضا شاه، پادشاه ایران بود. با شروع جنگ جهانی دوم اون به سفارتخونه‌های انگلیس و شوروی نامه زده بود و اعلام بی‌طرفی کرده بود اما به شکل غیر رسمی دلایل زیادی داشت برای اینکه دلش با آلمان و هیتلر باشه. هیتلر آلمان‌ها رو از نژاد آریایی می‌دونست، یعنی هم نژاد با ایرانی‌ها و حتی گفتیم که نماد صلیب شکسته آلمان نازی هم یه نماد ایرانی بود. از طرفی آلمان‌ها و مهندسینشون در مسیر توسعه و مدرن شدن ایران خیلی به رضا شاه کمک کرده بودن. اون داستان افسانه‌ای معروف رو که مهندسین آلمانی و اتریشی بعد از ساخت پل ورسک رفتن و زیرش وایسادن تا به رضا شاه اطمینان بدن که شاهکار مهندسیشون چقدر مقاومه رو خیلی از ما شنیدیم و همین نشون می‌ده که حضور این نیروهای متخصص تو ایران چقدر مهم بوده. از طرفی دیگه ایران همواره از پدیده‌ای به اسم دیپلماسی موازنه مثبت رنج می‌برد. کشور ما هیچ وقت مستعمره رسمی نبود ولی به واسطه اهمیت ژئوپلتیکی که داره، همواره از سوی قدرت‌های جهانی که از زمان قاجاریه تا زمان رضا شاه، انگلیس و شوروی بودن تحت فشار بود. هر امتیازی که ایران به یکی از این قدرت‌ها می‌دادن مجبور می‌شد یه امتیاز دیگه به دیگری هم بده! رضا شاه می‌خواست این موازه رو بشکنه پس به دنبال این بود که پای یه قدرت سومی رو به ایران باز کنه و چه کسی بهتر از هیتلر که احتمال داشت به زودی به آقای دنیا تبدیل بشه! توجه کنید که اگر هیتلر تو دانکرک یا توی نبرد روز عقاب اشتباه نمی‌کرد و پیروز جنگ می‌شد شاید الآن سرنوشت ما به کلی متفاوت بود! جالبه بدونیم در طول جنگ جهانی دوم یه حزبی به اسم حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران ایران یا حزب سومکا در ایران تشکیل شد که طرفدار آلمان نازی بود و گرایش فکریش هم شبیه به اون‌ها بود و لوگوی حزب هم خیلی شبیه به لوگوی صلیب شکسته نازی‌ها بود.

 

به هر حال، انگلیس و شوروی به سراغ ایران اومدن و ازش خواستن که اجازه عبور نیروهای متفقین از کشور رو بده. به نظر می‌رسه انگلیس پیش‌تر این روزگار رو پیش‌بینی کرده بود و در زمانی که رضا شاه قصد داشت خط آهن رو در ایران بکشه، اون رو به این سمت سوق داد که خط آهن رو جنوبی و شمالی بکشه! در حالی که به نظر می‌رسه منطقی‌تر بود تا خط آهن ایران شرقی غربی باشه تا بتونه شرق و غرب دنیا رو به هم وصل کنه، مثل راه ابریشم! به هر حال حالا انگلیس می‌خواست از این خط آهن استفاده کنه. رضا شاه اما نپذیرفت. پس حمله به ایران شروع شد. در 25 آگوست 1941 یا سوم شهریور 1320، نیروهای انگلیس از جنوب و مخصوصاً بوشهر و نیروهای ارتش سرخ از شمال و آذربایجان و گیلان وارد خاک ایران شدن و ایران طی سه هفته اشغال شد و این نیروها در قزوین به هم رسیدن. رضا شاه مجبور به استعفا شد و از ایران تبعید شد. پسرش، محمدرضا پهلوی توسط متفقین جانشین پدرش شد. نبردهای مردمی در ایران شروع شد و برای مثال رییسعلی دلواری به همراه غضنفرالسلطنه برازجانی و شیخ حسین خان چاهکوتاهی و بقیه نیروهاشون در بوشهر علیه انگلیس‌ها میجنگیدن اما این مبارزات خیلی ثمری نداشت و خط آهن جنوب به شمال ایران به مسیر حمل سلاح‌های متفقین تبدیل شده بود.

 

حالا بهار 1942 فرا رسیده بود و آلمان‌ها بازم می‌تونستن توی شوروی جولان بدن ولی این بار داستان یکم فرق می‌کرد. استالین حالا سلاح‌های سنگین انگلیسی و آمریکایی که از طریق ایران به شوروی اومده بود رو در دست داشت و آماده بود تا آلمان‌ها به مسکو حمله کنن و باهاشون مقابله کنه. نازی‌ها ولی به جای حمله به مسکو به سراغ استالینگراد رفت. هیتلر می‌خواست به نفت قفقاز برسه تا هم شوروی رو متوقف کنه و هم خودش رو تقویت کنه. استالینگراد که قبل از جنگ جهانی اسمش تزاریستین بود و بعد اسمش شد استالینگراد و الآن اسمش ولگوگراد ه، یه منطقه‌ای نزدیکای قزاقستان از یه طرف از یه طرف دیگه نزدیک زادگاه استالین، یعنی گرجستانه. ارتش سرخ به سمت استالینگراد راه افتادن و جنگی راه افتاد که روس‌ها امروز بهش می‌گن حماسه استالینگراد. فیلم Enemy at the Gates و فیلم Stalingrad، دوتا فیلم خوب در رابطه با این جنگه. آتیش جنگ شهری در استالینگراد بین ارتش سرخ و ورماخت داغ بود ولی سایر کشورهای درگیر در سایر نقاط دنیا مشغول بودن. چرچیل دستور حمله به جنوب ایتالیا از مسیر شمال آفریقا رو داد. ژاپن و آمریکا هم کماکان سرشاخ بودن. روزولت در آمریکا یه دستور عجیب و غریب داد و اعلام کرد سربازها بریزن تمام ژاپنی تبارهای آمریکا رو بگیرن، اموالشون رو مصادره کنن و به کمپ‌های مخصوصی منتقل کنن. خیلی از این ژاپنی‌تبارها نسل‌ها بود که در آمریکا زندگی می‌کردن و اصلاً خودشون رو آمریکایی می‌دونستن و حتی 20 هزار سرباز ژاپنی‌تبار در ارتش آمریکا خدمت می‌کردن. روزولت ولی در برخورد با ژاپنی‌ها خیلی جدی بود! همین اقدام باعث شد تا ژاپن حسابی خشمگین بشه. اینوها شروع کرد به برنامه‌ریزی برای حمله به جزایر میدوی آمریکا و قصد داشتن از اونجا جزایر هاوایی رو هم فتح کنن تا اینطوری آمریکا رو مجبور به صلح کنن. آمریکایی‌ها اما تونسته بودن پیغام‌های رمزگذاری شده ارتش ژاپن رو رمزگشایی کنن و اینطوری می‌دونستن که ژاپنی‌ها چی در سر دارن. فیلم The Imitation Game، با بازی بندیکت کامبربچ در نقش ریاضی دان معروف، آلن تورینگ نشون می‌ده که متفقین چه زحمتی کشیدن تا پتونن پیغام‌های رمزگذاری شده متحدین رو رمزگشایی کنن و اگر این اتفاق نمی‌اوفتاد چطوری متفقین شکست می‌خوردن. با همین کار، آمریکایی‌ها تونستن به ناوگان هوایی ژاپن پیغام‌های کد گذاری شده اشتباهی بدن. هواپیماهای ژاپنی خیال کردن که هیچ نیروی آمریکایی‌ای در میدوِی منتظرشون نیست پس با خیال راحت به سمت این جزیره رفتن ولی وقتی که رسیدن دیدن جهنم در انتظارشونه! ژاپن اولین شکستش رو متحمل شد.

 

در شمال آفریقا جنگ و جدال در اطراف کانال سوئز بین آلمان‌ها و انگلیس‌ها درگرفته بود. آلمان‌ها شکست خوردن و مجبور به عقب نشینی از طریق لیبی شد. به نظر می‌رسید شکست‌های آلمان سریالی نازی‌ها بعد از پیروزی‌ها پرشمار، شروع شده بود. ژنرال آیزنهاور آمریکایی به همراه انگلیسی‌ها به سمت الجزایر رفتن و این منطقه تحت تصرف فرانسه ویشی، یعنی دولت دست نشانده هیتلر رو تصرف کردن. آلمان دولت ویشی رو برکنار کرد و خودش فرانسه رو در دست گرفت تا مبادا به دست متفقین بیوفته. متفقین به فرانسه حمله کردن ولی ارتش نازی خیلی راحت اون‌ها رو شکست دادن. به نظر می‌رسید قلب جنگ در همون استالینگراد می‌تپه و نبرد در سایر نقاط‌ها خیلی ثمری نداره. آلمان‌ها در استالینگراد جانانه می‌جنگیدن ولی مشکل سربازهای ایتالیایی و رومانیایی بودن که مثل آلمان‌ها قوی نبودن. استالین‌گراد تحت محاصره آلمان بود ولی وقتی ارتش سرخ پاتک زدن، از شمال سربازهای ایتالیایی و از جنوب سربازهای رومانیایی شکست خوردن و آلمان‌ها خودشون در دام افتادن و محاصره شدن. در ژانویه 1943، ارتش آلمان اصلاً اوضاع خوبی در استالینگراد نداشت. هیتلر به ارتشش دستور می‌داد که مقاومت کنن ولی یه اتفاقی برای اولین بار افتاد. ژنرال پالاس، فرمانده نازی‌ها در نبرد استالین‌گراد تسلیم شوروی شد. این اولین فرمانده آلمانی بود که از ابتدای جنگ تا به اینجا تسلیم می‌شد. حالا آلمان‌ها شکننده‌تر از هر زمان دیگه‌ای به نظر می‌رسیدن.

 

اوضاع ژاپن هم خیلی بهتر از آلمان‌ها نبود. اوها شکست بعدی رو از هندی‌ها خوردن و بعد در گینه نو درگیر مالاریا شدن و به همین دلیل انگلیس‌ها و استرالیا تونستن پیروز نبرد در این منطقه بشن. در اواخر جولای 1943، بیش از 3 هزار هواپیمای انگلیس به بالای شهر هامبورگ آلمان اومدن و شروع به بمبارون این شهر کردن. میگن دمای هوای این شهر به 800 درجه سانتی گراد رسیده بود. در یک روز 45 هزار نفر کشته شدن. عملیات بعدی، حمله هوایی مشترک انگلیس و آمریکا به آلمان بود. اون‌ها اومده بودن که کار رو تموم کنن ولی لوفت وافه شکست سنگینی به متفقین وارد کرد و اون‌ها رو مجبور به عقب‌نشینی کرد. هیچ دستاورد دیگه‌ای از 5 ماه حمله هوایی انگلیس و آمریکا به جز کشتن غیرنظامی‌ها در هانبورگ وجود نداشت. این دوتا کشور طی 5 ماه نیمی از نیروی هواییشون رو از دست دادن و نکته جالب اینه که طی این 5 ماه، نازی‌ها دوباره شهر هامبورگ رو از اول و به سرعت ساختن. با تمام این فعل و انفعالات ولی کماکان قلب تپنده جنگ در شوروی بود. آلمان‌ها به شهر کورسک شوروی حمله کردن و ارتش سرخ هم با تانک‌هاش به کورسک اومد. 4 هزار تانک روسی با 3 هزار تانک آلمانی برای ده روز بزرگترین نبرد تانکی تاریخ جهان رو رقم زدن. آلمان‌ها نبرد کورسک رو پیروز شدن ولی لطمه بزرگی دیدن. سه چهارم از تانک‌های آلمان نابود شدن. همزمان با نبرد کورسک، نیروهای متفقین به سرعت سیسیل ایتالیا رو فتح کردن. موسیلینی سقوط کرد، دستگیر شد و دولت جدید به متفقین پیوست. آلمان به ایتالیا حمله کرد. اول متفیقن رو عقب روند و بعد یه تکاور خبره، به اسم اتو اسکورتسنی رو به ایتالیا فرستاد. او موفق شد طی عملیات بلوط یا همون عملیات نجات موسیلینی، دوچه آلمان رو نجات بده و به آلمان ببره. یه عملیات غیرممکن به وقوع پیوسته بود، عملیات بلوط یه عملیاتی اسطوره‌ای بود اما عملیاتی بی تاثیر بود. به نظر می‌رسید ایتالیا از دست رفته و شکست، به جمله آخر سرنوشت دوچه فاشیست ایتالیا تبدیل شده بود.

 

کمتر نقطه‌ای از جهان بود که جنگ جهانی به سراغش نیومده باشه. هرچه جلوتر می‌رفتیم، کشورهای بیشتری به جنگیدن حریص می‌شدن. هر کشوری که می‌خواست سری تو سرا بلند کنه اعلام ورود به جنگ می‌کرد. مثلاً برزیل که خیلی بی‌دلیل وارد جنگ شده بود. جنگ اما روز به روز بیشتر کشته روی دست تاریخ می‌ذاشت. حالا ایتالیا سقوط کرده بود، آلمان مقتدر ضعیف شده بود و ژاپن خشن، گرفتار خشونت شده بود و کشورهایی که به نظر قربانیان زیاده‌خواهی نیروهای محور بودن، خودشون قربانیان بسیاری می‌گرفتن. در اپیزود بعدی از سقوط نهایی و فراز نهایی کشورهای درگیر جنگ جهانی دوم می‌گیم براتون.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *